2

سراسیمه اطرافمو نگا کردم یه ذره میترسیدم وقتی بالا رفتم مجری برنامه گفت همه به میهمان جدید مان خوشامد بگید بعد صدای هیاهوی جمعیت سالونو پر کرد و بعد سکوت حکم فرما شد مجری اذامه داد میدونم گیج شدی الان جاش نیست برات توضیح بدم فعلا فقط برو و خودتو معرفی کن رفتم جلوی صحنه وایستادم همه به من خیره شدن با من و من و صدای لرزون گفتم سلامم ممن .... خودمو معرفی کردم و همه تشویقک کردن و اومدم پایین از صحنه و طبق قرار قبلی همراه مجری برنامه راه افتادم تو راه هر چی میپرسیدم جواب نمیداد تا وقت به یه در قرمز تقریبا بزرگ رسیدیم چند لحظه مکث کرد و بعد کفت خیلی خب رسیدیم حالا فقط لازمه یک کاری رو درست انجام بدی اونم اینه که هیچ کاریو غلط انجام ندی متوجه هستی هیچ گندی نزن فقط ازت هر کاری خواستن انجام بده امیدوارم دوباره ببینمت خدافظ بعد رفت و تو سایه ها غیب شد هنوز گج بودم که در باز شد یه صدای مردونه گفت بیا داخل خیلی وقته منتظرتیم

این داستان ادامه دارد ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 6 مرداد 1394برچسب:, | 19:17 | نویسنده : محمد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.